ما و استیشن 1960

ساخت وبلاگ
با چه عجله ای این نوروزها را پشت سر گذاشتم،خودم هم باورم نمیشه این بیست و پنجمین نوروزی هست که می بینم. به این فکر میکنم به احتمال زیاد هر موقع جان به جان آفرین تسلیم کنم،به احتمال زیاد تعداد بهار هایی که دیدم،از تعداد زمستون هام بیش تره،من با بهار زندگیم را شروع کرده م،ته تهش زمستون و بهارم با هم ب ما و استیشن 1960...
ما را در سایت ما و استیشن 1960 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2repeat9 بازدید : 72 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 13:36

گفتم دلی که دل باشه،سازش با شادی دل بقیه کوک میشه. میشه با شماره گیری #780* به بچه هایی که توی محک هستند،یه عیدی کوچولو داد. حداقل ها هم موثرند، شاید الان کسی روش نشه که 1000 تومن عیدی به کسی بده،ولی همین 1000 تومن ها میتونه دل خیلی ها را شاد کنه. جدا از اینکه کمک های دست جمعی ما میتونه راه گشا باشه ما و استیشن 1960...
ما را در سایت ما و استیشن 1960 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2repeat9 بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 13:36

تنها با چهر حرف کلمه ای بنویسید که معنای مهربانی باشد

عشق را در بر گیرد و فداکاری را در حد کمال،تمام کند

با چهار حرف کلمه ای بنویسید که امید زندگی اش هستید و سایه ی زندگی تان هست

با چهر حرف بنویسید 

مادر

ما و استیشن 1960...
ما را در سایت ما و استیشن 1960 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2repeat9 بازدید : 35 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 22:17

عجیب احساس پیری میکنم،8 روز از بیست و پنجمین سال عمرم میگذره و من بی اندازه احساس پیری میکنم،احساس میکنم وقتم رو به اتمامه.احساس میکنم خیلی کارها مونده که انجام ندادم.

43 روزه که وسط بیابونم،توی هوای گرفته خوزستان،کی میشه به اصفهان برگردم؟

ما و استیشن 1960...
ما را در سایت ما و استیشن 1960 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2repeat9 بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 11:26

ما هم می خواستیم این بار که بهار آمد و گل از گل شکفت و دوباره پرستوها نغمه ی نو شدن سرودند ساز دلمان را از نو کوک کنیم و آنقدر شاد بنوازیم که حتی خودمان یادمان برود،درد این دل چه بود ولی افسوس که هرچه قبل از این کلمه قطار می شود،به سرعت رنگ می بازد ای کاش درد این دل را بفهمی بفهمی که بهار این دل، در ما و استیشن 1960...
ما را در سایت ما و استیشن 1960 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2repeat9 بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 11:26

من بارها متولد شده ام و بارها مرده امبا دست های خودم زندگی ساخته ام و با همین دست ها طناب را به دور گردنم انداخته اممگر می شود که به یک روز خاص در طول سال متعهد بود؟بارها مرده امروز هایی که دست هایم از سرم حساب نمی برندروز هایی که چشمانم به صندلی خالی رو به رویم خشک شده اندروزهایی که فاصله با بیرحمی ما و استیشن 1960...
ما را در سایت ما و استیشن 1960 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2repeat9 بازدید : 27 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 23:59

من هنوز به تک تک واژه ها اعتماد دارم با احترام ادایشان می کنمو از آن ها سوء استفاده نمی کنممن بر این باورم که نباید کلمه ای را بی اعتبار کردمن بر این باورم که نباید به کلمات،در جهت ناصواب،معنای تازه ای بخشیدهر بار کلمه ای را در دروغ خودمان گرفتار می کنیم،هویتش را به ویرانی می کشانیمصادق باش تا من مج ما و استیشن 1960...
ما را در سایت ما و استیشن 1960 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2repeat9 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 23:59

وقتی دلیلی برای ماندن نبود وقتی باوری برای ماندن نبودرفتن بهترین گزینه بودکه کوله بار تنهایی و تن خستگی ام را به دوش بگیرمو آن را دور از همه،جایی زمین گذارمتا دیگر کسی نباشد تا از پنجره اشتراکاتمان،دلمان برای هم بلرزدو آنقدر نامطمئن باشیم که یک روز تن به خفت پیدا کردن صاحب جدیدی برای دل بی صاحبمان بدهیم و پس از آنکه نشد آنچه که میخواستیم،بازگردیم و بگوییم نشان به این نشان که این زخم تو،شبیه زخم من است،پس می شود از همین جای راه که پیاده شده بودیم،باز کنار هم به تاخت برویم.ساختن زمین محکم میخواهد که عمرت را بگذاری و بسازی چیزی که سرآمد باشد.ولی فکرش را بکن،زمین بلرزد،دو دل می شویو این دو دل بودن یک مرگ تدریجی است و من صد سال هم که بمانم،دستم به کار نمی رود.بگذریم،رفتن هرقدر هم که به آن مطمئن باشی،باز هم جان فرساست. ما و استیشن 1960...
ما را در سایت ما و استیشن 1960 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2repeat9 بازدید : 6 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 9:42